پایگاه خبری صدای نفتی ، اخبار فرهنگی هنری …. استخوان خوک و دستهای جذامی نام دومین رمان مصطفی مستور سال ۱۳۸۳ در نشر چشمه منتشر شدهاست.[۱] این اثر به زبانهای متعددی از جمله ترکی،[۲][۳][۴]روسی،[۵] ایتالیایی[۶] و… ترجمه در کشورهای مختلف اروپایی منتشر شدهاست.[۷][۸] همچنین محمد رحمانیان فیلمنامهای را با الهام از این اثر نوشت.[۹] چاپ […]
پایگاه خبری صدای نفتی ، اخبار فرهنگی هنری …. استخوان خوک و دستهای جذامی نام دومین رمان مصطفی مستور سال ۱۳۸۳ در نشر چشمه منتشر شدهاست.[۱] این اثر به زبانهای متعددی از جمله ترکی،[۲][۳][۴]روسی،[۵] ایتالیایی[۶] و… ترجمه در کشورهای مختلف اروپایی منتشر شدهاست.[۷][۸] همچنین محمد رحمانیان فیلمنامهای را با الهام از این اثر نوشت.[۹] چاپ سیو هشتم این رمان سال ۱۴۰۰ منتشر شدهاست.[۱۰] این اثر در شماره رمانهای پرفروش فارسی است.[۱۱] تا کنون بارها مورد نقد بررسی قرار گرفتهاست.[۱۲][۱۳]
داستان زندگی ساکنین یک ساختمان ۱۷ طبقه به نام برج خاوران است که هر کدام مشکلات خود را دارند٬دانیال با دغدغههای فلسفی اش٬حامد دانشجوی عکاسی که بین عشق مهناز و نگار مانده٬نوذر که به خاطر پول دست به هر جنایتی میزند٬محسن و سیمین که در حال طلاق هستند و آینده دختر کوچک شان درنا معلوم نیست ٬دکتر مفید و همسرش افسانه که دنبال اهداکننده مغز استخوان به پسر رو به مرگشان٬الیاس هستند٬سوسن که پس از سالها بدکارگی به خاطر امرار معاش٬عشق را با شاعری به نام کیانوش تجربه میکند٬پریسا که در یک مهمانی مورد تجاوز قرار گرفته و به آینده خود ناامید است، و آدمهایی از این دست که در آخر همه به رستگاری میرسند…[نیازمند منبع]
نویسنده در توضیحی دربارهٔ این رمان گفته بود: «مسئله مهم در داستان استخوان خوک و دستهای جذامی روایتهای موازی نبود بلکه تأثیرگذاری شخصیتها بر یکدیگر برایم مهم بود. طرح این کتاب شبیه طرح فیلم «ده فرمان» اثر کیشلوفسکی است و تنها تفاوتش در این است که در آن فیلم شخصیتها برهم تأثیر میگذارند؛ اما در ماجراهای کتاب من، اینچنین نیست و فکر میکنم این واقعیت زندگی است. من در کتاب به صراحتاً گفتهام که برج خاوران ۱۷طبقه است. اگر در هر طبقه هم ۵ واحد باشد، آن وقت میشود تعداد بیشماری خانواده که در کنار هم زندگی میکنند. چطور امکان دارد ما همسایه ۵ طبقه بالاتر خود را بشناسیم یا با او دربارهٔ اتفاقات زندگیاش صحبت کنیم؛ در حالی که من فقط دربارهٔ ۷ واحد از این ساختمان حرف زدهام؟ من به عنوان یک دانای کل میتوانم همه ساکنان برج را ببینم؛ ولی در زندگی واقعی و طبیعی، از همدیگر چیزی نمیدانیم و از نظر من واقعیت هولناک زندگی هم همین ندانستنهاست. اصولاً ما نمیدانیم فلانی چه مشکلی دارد تا بتوانیم به او کمک کنیم یا بر زندگی او تأثیر بگذاریم. اگر داستان متعارف معنیاش، تأثیرگذاری آدمها روی یکدیگر است، من از قصد نخواستهام چنین چیزی در داستانهایم بگویم. از نظر من، کسی نمیتواند روی دیگری تأثیر بگذارد؛ چون نمیداند.»[۱۴]
داستان «استخوان خوک و دستهای جذامی» روایت هفت خانواده یا هفت نوع شخصیت مختلف است.[۱۵] همه این شخصیتها در یک مجتمع مسکونی زندگی میکنند. داستان با روایتِ دانیال آغاز میشود. او گرفتارِ یکسری اختلالهای روحیه جسمی و رفتاری است. در روایت آشکار نمیشود این مصائب که متأثر از جراحتهای جنگ است یا اختلالات مادرزادی ای دارد. دانیال به آدمهای جامعه دید منفی و تیرهای دارد و آنها را سرزنش میکنند در مورد زندگی و شیوه اندیشهشان، لسیت آنها با مرگ و عشق پایبندیشان نسبت به مضامین اخلاقی، اجتماعی و انسانی جامعه را مورد نقد قرار میدهد و در نهایت، آرزو میکند زمین از چنین موجوداتی که کار و رفتارشان غیرانسانی است پاک شود. او با مادر پیشر زندگی میکند و پدرش از دنیا رفتهاست و مادرش را مستمری شوهر فقید زندگی میکند…[۱۵] دومین گروه خانواده محسن است؛ همسرش سیمین و دخترش درنا است و او روزنامهنگار است. سیمین مدتی است از محسن جدا شده سیمین معتقد است محسن در زندگی بیشتر به کارش میاندیشد؛ اگرچه او در روزنامه مدافع حقوق زنان است ولی در خانه اهمیتی به همسرش نمیدهد و…[۱۵] شخصیتهای گروه سوم، حامد ونگار هستند حامد نامزدی به نام مهناز دارد که در خارج تحصیل میکند. ظاهراً فرد زیبارویی است و حامد به شدت به او علاقهمند است، حامد که در عکاسی کار میکند و دانشجوی همین رشته در دانشگاه است، با نگار که از لحاظ ظاهری شباهت زیادی به مهناز دارد روبرو میشود این شباهت باعث میشود حامد به نگار هم دل ببندد و او را در پروژهای که به یک نمایشگاه عکاسی ختم میشود و… شخصیتهای گروه چهارم سوسن و کیانوس هستند. البته اینها خانواده نیستند سوسن روسپیگری میکند. کیانوش هم تازگی از زندان آزاد شدهاست. سه شخصیت دیگر داستان هم ملول و بندر و نوذر هستند که آدمهایی خلافکارند.[۱۵]
این نام به حدیثی از علی بن ابیطالب اشاره میکند: «امام علی ابن ابی طالب در صفت دنیا فرمود: به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پستتر و حقیرتر است از استخوانِ خوکی در دستِ جذامی.» این جمله در بخشی از کتاب بیان میشود که نوذر و نوچههایش پیرمردی پولدار را فقط به قصد پولش میکشند.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه متعلق به آوای مسجدسلیمان می باشد
طراحی و پشتیبانی: رایسام